آیا کودکان کار متکدی هستند یا کارگر؟ / نظارت دولت بر سمنها حداکثری و حمایت آن حداقلی است
داتیکان: 22 خرداد مصادف است با روز جهانی مبارزه با کار کودکان. به همین منظور داتیکان در نشستی که هفته قبل و در همین تاریخ برگزار شد، به بررسی مهمترین مشکلات حقوقی کودکان کار و نیز جایگاه دولت در مقابل این قشر از جامعه پرداخت. در همین راستا، محمد لطفی عضو مرجع ملی کنوانسیون حقوق کار، مجتبی عباسی و هدا شیرینکام از پویش آفتابگردان به همراه نعمت احمدی، وکیل دادگستری در نشستی که در داتیکان برگزار شد به بررسی این موضوع پرداختند. در بخش نخست نشست آمارهایی از وضعیت کودکان کار خیابانی در تهران اعلام شد و علاوه بر این، آخرین وضعیت لایحه حمایت از اطفال و نوجوانان مورد بررسی قرار گرفت. در ادامه بخش دوم نشست را باهم میخوانیم.
حمایت دولت از انجمنهایی شبیه پویش آفتابگردان به چه صورت بوده؟ آیا اقدامات مناسبی از سوی دولت و سایر دستگاهها صورت گرفته است؟
عباسی: به صورت اجرایی متاسفانه خیلی ما فعالیت حرکتی رو ندیدیم و نمیبینیم و به نظر من روند کند است. من حداقل 12- 13 سال در حوزه کارتن خوابی کار داوطلبانه کردم و آشنایی دارم، به وضوح میشود در کف خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ این را دید که اگر امروز برای معضل کودک کار اقدامی انجام ندهیم، 15 -20 سال دیگر سونامی کارتن خوابی و کیف قاپی و زورگیری تمام شهرها را بر میدارد و اصلا فکر نکنید درباره تهران داریم حرف میزنیم. ما نیاز داریم حداقل به لحاظ اجرایی کمکهایی داشته باشیم و دست ما باز شود. به عنوان نمونه، سمنی که ما تأسیس کردیم، کاملا به صورت مردم نهاد اداره میشود و هیچ وابستگی به شهرداری و وزارتخانه نداریم. وقتی جامعه با کاهش قدرت خرید و یک پنجم شدن ارزش پولش روبرو میشود و نتیجه آن کوچکتر شدن سفره مردم است، طبیعتاً شرایط برای ما سمنها نیز سختتر خواهد شد زیرا ما به وسیله کمکهای مردم اداره میشویم و در این وضعیت بخش مهمی از کمکهای مردم نیز کاهش مییابدف این در حالی است که هزینههای ما نیز دوبرابر شده و هیچ تغییری در بودجه ما صورت نگرفته و حتی به یک پنجم کاهش پیدا کرده است. طبیعتا در چنین شرایطی من به عنوان فعال در این حوزه، امکان ارائه خدمات به کودکان را ندارم. به عنوان نمونه با حداقل امکانات میشود یک یونیت دندانپزشکی سیار به محل چهارراه ببریم و وضعیت دندان کودکان را معاینه کنیم. وقتی کودک این خدمت را از سوی من ببینید، تا آخر عمرش آن خدمت در ذهنش ماندگار میشود و چیزی که آن بچه را تغییر میدهد دقیقا همین توجه و خدمت است. این مسأله فقط به بحث پزشکی کودکان منوط نمیشود و خیلی کارهای دیگری نیز میشود انجام داد، از قبیل فراهم کردن شرایط بازی کودک در همان سر چهارراه و غیره.. . اگر یک ون باشد که بتوانم چندتا آدم متخصص این کار را ببرم، نیم ساعت فضا بازی یا آموزش از طریق هنر را فراهم کنم، اتفاقات بسیار مثبتی رخ میدهد. ولی مسأله اینجاست که این ون پارسال 800 میلیون تومان بوده ولی الان دو میلیارد شده است. ما ان جی اوها اصلا توان این را نداریم که ون بخریم. خیلی واضح درخواست به وزارت کشور میدهم که سه ماشین غیر مالکیتی به من امانت بدهند یا هر ماه گزارش بخواهید یا سالم تحویل بگیرید. چون ما نمیتوانیم 6 میلیارد پول ون بدهیم اما با 3 ون میتوانیم در این شهر معجزه کنیم. ما این امکان را نداریم ولی وزارت کشور سال گذشته 250 عدد از بهترین ماشینها را گرفت و در اختیار بهزیستی قرار داد. من راجع به 250 که نه، راجع به 25 عدد هم خیر راجع به سه عدد ون حرف میزنم. اصلا چیز زیادی نیست که یک ان جی او بخواهد از امکانات استفاده کند. پول هم نه. چون معتقدیم مردم نهاد بودن یعنی گردش مالی فقط از طریق مردم باشد، ولی وقتی شکاف انقدر زیاد است که من برای تامین ابزار کارم نیاز دارم که این امکانات را داشته باشم، طبیعی است که این حق را دارم که از امکانات به نفع مسئولیت اجتماعی که دارم انجام میدهم، استفاده بکنم. ما امروز خیلی نیاز داریم توی این بخش ارگانها علاوه بر مباحث حقوقی به ما کمک کنند. نمیدانم چه محدودیتهای حقوقی وجود دارد که ارگانها نمیتواند این حمایت را از ما بکنند؟ ما این نوع حمایتها را از مراجع مربوطه نیاز داریم. ماههاست ما بزهکاری را شناسایی کردیم و گزارش تصویری و عکس و موبایل را ارائه دادیم در سطح معاون وزیر هم پیش رفتیم. ولی یک بخش کار امنیتی است و ما اجازه ورود را نداریم. برای انجام چنین اموری، من حمایت قانونی میخواهم که این فرد را شما کارشناس تجسس، رصد، هر چیزی که فکر میکنید را بگذارید که رصد کنند. این فرد، بچههای کار اکیپ ما را میبرد و مورد تعرض و سو استفاده قرار میدهد و حتی شرایط را برای اعتیاد آنها فراهم کرده است. بچههای رنج سنی 7 تا 12 سال معتاد میشوند و فردا از همین برای کار دیگری استفاده میکند و هیچ جوابی نگرفتیم. اینجاست که میگوییم در عمل ما نتیجهای نداریم.
برای همین مورد چه پاسخی از سوی معاون وزیر یا مراجعی که به آنها مراجعت کردید؟
عباسی: فقط سکوت!
شیرینکام: ما اعلام میکنیم و اتفاقی نمیافتد. من خودم سه بار سر اکیپ رفتم و ساقی دیدم و گزارش دادم ولی هیچ اتفاقی صورت نگرفت.
عباسی: البته ما ساکت نمیمانیم. به کلانتری مراجعه میکنیم و تلاش داریم که شخصا مشکل را حل کنیم. ولی روابط پیچیده است. اینها مواردی هستند که فورس ماژور است و نیاز به ضرب العجل دارد تا بتوانند سریع اقدام کنند.
لطفی: ماده 66 آیین دادرسی کیفری هم ظرفیتی است که برای ان جی اوها در نظر گرفته و از یه جایی به بعد، بحث کودکان کار و آسیب های اجتماعی مقداری جدیتر شد. مثلا در رابطه با کودکان خیابانی و کار، سال 84 یک آیین نامهای بیرون آمد که آییننامه ساماندهی کودکان کار تهران بود. وقتی دولت اخیر سرکار آمد، یک جملهای گفتند رییس جمهور که ما آسیبهای اجتماعی را به رسمیت میشناسیم. هورا! بعد گفتند چه کنیم حالا؟ چند تغییر اتفاق افتاد. یکی همان بحث ابتدای عرایضم بود. دوتا کار مهم بود. ابتدا تسهیل ثبت ان جی او ها. شما در این کشور بخواهید ان جی او ثبت کنید باید کفشتان پاشنه آهنی داشته باشد. خب چرا؟ من که میخواهم کار داوطلبانه بکنم دولت باید فضا را ایجاد بکند.
این موضوع سختگیری در ثبت ان جی او، به خاطر امکان سو استفاده است؟
عباسی: امکان سو استفاده همه جا هست. نه فقط ان جی اوها. خیلی جاهای دیگر دارد انجام میشود.
لطفی: اصلا ما موسساتی میبینیم که وجود خارجی ندارند. اینکه تقصیر ما نیست. شما آن سیستم نظارتی که باید بگذارید درست کار نمیکند. بحث من این است که شما یک محیطی را ایجاد کردهاید که فعالین اجتماعی بیایند، پروانه تاسیس را بدهید و نظارت بکنید. ان جی اویی پروانه تاسیس دارد، پروانه فعالیت دارد، ولی هر دو سال باید برود دوباره مجوز را تمدید کند. خب شما هر دو سال یک ناظر بفرستید که بدانند آنها فعالند و یک پروتکلی هم داشته باشد. اینها را دارد رعایت میکند و فعالیت هم میکند دیگر نیازی ندارد. چرا بعد از دو سال دوباره باید همان روند ثبت را ادامه دهیم؟ من معتقدم سمنها باید خودشان به خودشان مجوز بدهند مثل همین کانون وکلا. مگر وکلا برای خودشان نهادی ندارند که آزمون برای خودشان برگزار میکنند؟ از نظر من سازمانهای مردم نهاد هم باید همینطور باشند. یعنی یک شبکه ملی گسترده داشته باشند که خودشان مجوز بدهند و خودشان نظارت بکنند و آن موقعی که لازم است برخورد بکنند از طریق نهادهای قانونی. تا پیش از سال 84، بسیاری مراکز مجوز تأسیس ان جی او میدادند ولی الان فقط هلال احمر و وزارت کشور شهرداری مجوز میدهند که البته هر کدام داستان خودش را دارد. به باور بنده، جدای از مشکلاتی که دولت پیش پای انجمنها میگذارد، افق دید سازمانهای مردم نهاد هم باید گسترش پیدا کند. یک درک اختصاصی باید پیدا کنند و بدانند مساله اجتماعی ما و مساله سمنها مساله قدرت افزایی است نه توانمندسازی. مثلا آقای عباسی چقدر توانمندی تعریف کند که بهش اهمیت بدهند؟ چند سال است که دارد با انواع و اقسام کار انجام میدهد. متأسفانه ما سمنها خود کوچک بینی داریم. فکر میکنیم که سمن را چه به چالش کشیدن وزیر کار یا دادگستری؟ یا نظر دادن درباره برنامه توسعه. آنها یک کرامتی کردند و ما را دخیل کردند. اصلا اینطور نیست. اگر کشور را برای خودمان میدانیم که من خودم را یک آدم ملیگرای خیلی جدی میدانم، حق دارم که برای کشورم وقتی میبینم که شما دارید اشتباه میکنید نظر بدهم. وقتی در عرض دو سال ما با کمتر از 10 میلیارد 33 هزار بچه را به مدرسه میفرستیم که بازمانده از تحصیلند. خب قاعدتا دولت به این عریض و طویلی با این بودجههای کلان خیلی ساده میتواند حل کند. حل مساله کودکان کار از نظر من که حداقل 5- 6 سال است در ارتباطم، مانند آب خوردن است. بیخود پیچیده شده است. مساله کلانتر است مساله سیاستهای کلان اقتصادی است که ما قرار است کارگر ارزان برای سرمایه گذار چین و اروپا پیدا بکنیم. به این خاطر است که کارگاههای زیر 10 نفر را از شمول قانون کار خارج می کنند. که حداقل دستمزدی را هم که همین الان به آنها میدهند، ندهند. یعنی کارگر باید الان برسد به روزی کمتر از 3 دلار. این برنامه کلان است. کودک کار نیروی کار ارزان است. به خاطر این است که آقای احمدینژاد و بعدش بحث ساماندهی مشاغل خانگی را مطرح میکنند. یک عالمه کارگاه خانگی کوچک درست کردهاند و از شمول قانون کار خارج کردهاند حالا یک قانون دیگر درست کردند که تحت شمول قانون کار هم نباشد ولی ساماندهی شده باشد. چرا؟ این آنجاییست که ما اگر به عنوان سمن این درک کلی را نداشته باشیم سرکار میرویم. وگرنه به هیچ عنوان کار پیچیدهای نیست و حلش به شدت کار سادهای است.
در واقع معتقدید این سیاست دولت برای کاهش ارزش پول، اگر فرض بر این باشد که این سیاست وجود دارد، منجر به فقر و تورم میشود و این کاهش قدرت خرید خود به خود منجر به افزایش کودکان کار میشود زیرا والدین ایشان هزینه زندگی ندارند؟
لطفی: حداقل میتوان گفت نتیجهاش این است. بنظر من این سیاستی که دولت اتخاذ کرده، آگاهانه است. ببینید شما میخواهید تغییر ایجاد کنید . شما یک تولید ناخالص ملی و یک تولید خالص ملی دارید. خالص ملی نفت و معادن و اینهاست. ناخالص ملی باقی میماند که یعنی کارگاهها و کارخانهها که مردم کار میکنند و درآمد دارند. یعنی اگر میخواهید مردم سرکار بروند و دستمزد برود بالا و کارگر نیرویش ارزشمند بشود باید کارخانهها و کارگاهها را راه بیاندازید. چه جوری میتوانید؟ یا باید با سرمایهگذاری دولتی باشد یا خصوصی یا خارجی. دولتی که مغایر با سیاستهای تعدیل ساختاریست و سازمان تجارت جهانی هم اجازه نمیدهد. خصوصی داخلی هم نسبت تورم انقدر بالاست که نمیصرفد. اگر کسی بخواهد کار تولیدی انجام دهد، فقط 20 درصد سود میکند ولی با خرید خانه 80 درصد سود میکند، طبیعی است که دردسر کار تولیدی را انجام نمیدهد. در چنین شرایطی سرمایه گذار خارجی نیاز است و این سرمایه گذار هم نگرانیهای سیاسی خودش را دارد. سرانجام این روند منجر به بیپناه سازی نیروی کار میشود و طبیعتا در این میان کودکان کار در خط مقدم هستند.
آقای احمدی، آیا دولت از منظر قوانین موضوعه وظیفه حمایت از کودکان کار را دارد؟ اگر دارد به چه صورت است؟
نعمت احمدی: خب اصل مطلب غلط میشود. ما قوانین موضوعه داریم که کودک را به کار نگیریم. وقتی که کار کودک ممنوع است دیگر چه حمایتی؟ مساله مشکل دارد. خود قوانین مربوط به قانون کار است. وقتی که کار کودک ممنوع است دیگر اصل کار غلط است و دولت ممنوعیت دارد، دیگر دنبال چه حمایتی میگردیم؟ آن کارفرمایی که آنها را به کار میگیرد اگر به صورت آزاد کار میکند آنها میشوند بچههای کار. اگر در کارگاههایی باشند که جرایم سنگینی دارد برابر با قانون کار است.
ببینید، من الان یک کارفرما هستم. مگر کارگر افغانستانی ممنوعیت ندارد؟ ولی داریم به کار میگیریم. ما یک نهاد متولی مسئول نداریم که بشود آنجا را بخاطر استخدام کودک زیر 18 سال پلمپ کرد. بیشتر معضلات ما عدم اجرای قوانین موجود است.
سمنهایی که الان فعال هستند در این حوزه چه راههایی دارند برای اجرای قوانین کار؟ بهرحال بخش عظیمی از قوانین مرتبط با فعالیتهای کودکان کار است.
احمدی: ببینید دادستان در هر حوزه قضایی مدعی عموم است که وظیفه حفاظت و حراست و نظارت بر اجرای قوانین را دارد. اینجا میتوانند که اگر جایی را میبینند که کودکان کاری مشغول به کارند به دادستان گزارش دهند. در خود اداره کار بخشی هست به اسم بازرسی که به راحتی رای صادر میکند که مرجع تجدیدنظر دادگستری است یعنی در آنجا خودشان یک مرجع نیمه قضایی هستند. احکامی را صادر میکنند که در شرایطی که شما اعتراض به رای داشته باشید مرجع اعتراض به آن رای دادگستری است و محکومیتهای سختی در خصوص به کارگیری کودک دارد. هم حبس هم محکومیت مالی. منتهی ما در قالب کودکان کار دو بخش داریم. یک کودک کار آن است که من کارفرما آن را به کار میگیرم که این کم اتفاق میافتد به خاطر اینکه ما متقاضی کار زیاد داریم. گاهی کودکان به صورت کارهایی که خانواده آنها را به کار میگیرند هستند. در کورهپز خانهها و... .
به باور بنده، بچههای کار عمدتا از طرف خانوادهها به کار گرفته میشوند. ببینید بچههای کار منظور نظر ما هستند که وجهه غالبی دارد، اینهایی هستند که در شهر حضور دارند که اینها را نمیتوانیم در غالب بچههای کار محسوب کنیم. اینها را باید با نگاه تکدیگری در نظر گرفت. اینها متکدی هستند تا کارگر. پاک کردن شیشه ماشین که کار نیست. کار تعریف دارد. قانون کار برای کار و کارگر تعریف دارد. اینها در قالب تعریف قانون کار و کارگر نمیگنجد. یک نوع تکدی گریست که اگر بخواهد با آنها برخورد شود باید در این زمینه باشد.
عباسی: کودکی که برای ارتزاق خودش و خانوادهاش، آدامس و دستمال کاغذی و لواشک و.. میخرد و میفروشد و صرفا هم در مقابل کالایش وجه را دریافت میکند، تعریف تکدی شما را زیر سئوال نمیبرد؟
احمدی: ببینید شما چند درصد از این افرادی که میآیند در چهارراهها میایستند، فروشنده آدامس یا دستمال هستند؟ ما میتوانیم پوشش بدهیم به خیلی از چیزها. شما اگر نگاه بکنید اینها غالبش تکدیگری را با یک تعبیر دیگری به کار برده است. کار معنایی دارد. ما اجیر داریم، کارگر داریم در مقابل مزدی که کارفرما میدهد. در کدام غالب میخواهید این را ببینید؟
عباسی: این یک بحث دیگر است آقای دکتر. اگر ما قالبهایمان درست کار میکردند که امروز مساله این نبود مساله امروز قالبهای ما است. من عرضم چیز دیگری است. حداقل ما در سمن خودمان مستیقما روی 700 کودک با هدف آموزش و هنر درمانی کار میکنیم. من قبول دارم که وقتی جامعه تصویرش، تصویر تکدی است، آن بچه 7 ساله هم دنبال راهکاری است که منافعی را ببره. ولی ما در یکسال و نیم فعالیتمان نتیجهمان این شده که اگر این بچهها قبلا کسی بهشان همینجوری پول میداد قبول میکردند الان پس میدهند، میگویند که خاله یا عمو اگر کالا از من میخرید پول میگیرم. ما باید تصویر ذهنیمان را کمی تغییر بدهیم.
احمدی: شما چند درصد از اینها را دارید؟ من الان از پنجره اتاقم بیرون را نگاه میکنم، 20 نفر سر چهارراه ولیعصر ایستادهاند که هر کدام یک شیشه شوری دستشان است. اینها را شما کارگر میدانید؟ عرضه کننده کالا میدانید؟
عباسی: کارشان در قالب خدمات است. من میخواهم بگویم که از آماری که در کشور داده میشود تمام فروشندگان فروشگاهها بیمه تامین اجتماعی برایشان رد میشود ولی همه بیکارند ولی خدمت ارائه میدهد. برای اینکه نیاز شما را از رفتن به کارواش از ماهی دوبار تبدیل میکند به ماهی یکبار.
احمدی: این سخن را نگویید. مگر یک چراغ قرمز چند ثانیه است؟ شما در این چند ثانیه چه کار میتوانید بکنید؟ ما این نگاه را داشتیم که اینها گسترش پیدا کرده است. ما یک چهارچوبی باید داشته باشیم. یا میخواهیم با این دید نگاه کنیم به قصه و یک حالت عاطفی به قضیه بدهیم. من در روزنامه اعتماد ملی 20 سال پیش تحقیقی انجام دادم. بچههای خبرنگار را گذاشتیم اینجا، ایستادند ببینند چه کسی میآید و این بچهها را کجا میبرند و شبها کجا میخوابند و چه کسی پول اینها را میگیرد؟ شما یک دوربین بگذارید و ببینید اینها اجیر افراد دیگری هستند که از عاطفه من و شما سو استفاده میکنند.
عباسی: آقای دکتر چند درصد اینطوری بودند؟
احمدی: از نظر من 100 درصد. من معتقدم آن مجموعه دیگر اجازه نمیدهد که مستقل اینجا باشند.
عباسی: ما حداقل روی 700 بچه این مطالعه را انجام دادیم. در طول این یکسال و نیم که تحت پوشش ما هستند. 80 درصد بچههای ما به هیچ عنوان هیچ گادفادری ندارند. فقط کودکانی هستند که از سر فقر فرهنگی دارند کار میکنند.
احمدی: این بچهها خانواده و محل سکونت دارند؟
عباسی: بله هر دو را دارند. 10 درصدشان ندارند. ما با اینها در ارتباط هستیم منتهی موضوع اجیر خانواده بودن نیست.
احمدی: من اولین بار است که چنین چیزی میشنوم. حدود چهل سال است که من خبرنگار آزاد میدانی هستم. نخستین بار است این را میشنوم و خوشحالم اگر بچههای کار به جای غریبه توسط خانواده به کار گرفته شده باشند.
برمبنای همان تعریفی که شما از قانون کار دارید، این قانون محدودیت زمانی در نظر نگرفته و اعلام نکرده است که مثلا اگر 7 ساعت کار صورت بگیرد، شامل قانون کار میشود. از دید قانون کار به صرف اینکه از یک شخصی خواسته شود که کاری را در مقابل مزد معین انجام بدهد رابطه اینها کارگر و کارفرماست. در چنین شرایطی شما باز هم کار این کودکان را تکدیگری میدانید؟
احمدی: شما اصل باطلی را مطرح میکنید و میخواهید از آن نتیجه مثبت بگیرید. شما میگویید شخصی را برای یک کاری اجیر میکنید. این فرد کیست که بتوانیم اسمش را کارفرما بگذاریم و آن فرد کیست و چه کار انجام میدهد که بتوانیم اسمش را کارگر بگذاریم؟ من کارگر میگیرم پسته از درخت بچیند، کارگر میگیرم که آبیاری کند، چایی بدهد. تعریف کار را انجام میدهم، جایگاه کارگر و کارفرما را تعیین میکنم. شما صورت مساله را باید درست کنید.
الان در همین فرض این حالتی را در نظر بگیرید که کودک کاری بخواهد شیشه ماشین من را بشورد و من هم موافقت میکنم و پس از پایان کارش، حق الزحمهاش را هم میدهم. این در قالب قانون کار میگنجد یا خیر؟
احمدی: از نظر من خیر. نه کار تعریف شده است نه کارگاه و نه موضوع قضیه تعریف شده است. شما میخواهید یک چیزی را گسترش بدهید و عاطفه را در قانون دخیل میکنید. کار آغاز و پایانی دارد. من این را اگر بخواهیم تعریف بکنم باید یک قالب بهش بدهم. آیا این کارگر خدماتی است؟ فروشنده است.؟
منصرف از رابطه کارگر و کارفرمایی، آیا بنظر شما ما قوانین و مقرراتی داریم که حمایت بکند از اینها؟ یا لازم است قانون گذاری بشود در این زمینه؟
احمدی: من با اصل مطلب مشکل دارم. آیا میشود اولا کودک را به کار گرفت تا بعدش بیاییم برایش مقررات وضع کنیم؟ خودتان میگویید کودک. شما اصل مطلب را بررسی بکنید که اصلا میشود کودک را به کار گمارد یا خیر؟
عباسی: وقتی تصویر متولیان مخدوش میشود صورت مساله اشتباه درک میشود. اصطلاح تکدیگری اتفاقا تصویر خیلی از دولت مردان ماست.
در مقاوله نامههای بینالمللی و حتی قانون کار، کار باید یک سری ویژگیها داشته باشد. دوتا از ویژگیهای کار که بنظرم نمیشود با کودک کار تطبیق داد یکی از آنها رضایت کارفرما و کارگر است. یعنی خیلی وقتها این بچهها بدون اینکه شما بخواهید سمت شما میآیند و خب این نیت وجود ندارد و دومی، مساله معین بودن زمان کار است که پروژه است، مدت معین است یا دائمی. این در به رسمیت شناختن کار این کودکان خدشه وارد می کند.
عباسی: اولا موضع رسمی شخص من و مجموعه ما و فکر میکنم همه این است که مخالف کار کودکیم. اصلا ما قبول نداریم. اما الگویی که شما میگویید که درست هم هست، برای حل مساله روی کاغذ خوب است. برای اینکه من مثلا به استادم بگویم که من در آسیب شناسی یک قانونی، این سه نکته را شناسایی کردم. ولی دغدغه من، دغدغه اجرایی است. چه مشکلی را ما داریم از کودک کار حل میکنیم؟ من ضمن اینکه به نظر شما احترام میگذارم کاری که ما کردیم این بوده که در ارتباط انسانی، ما با پدیدهای مواجهیم که اصلا خوشایند جامعه ما و خوشایند هیچ عقل سلیمی و هیچ انسان مشفقی نیست و آن هم این است که آن بچه باید کار کند. این که ما بخواهیم با یک شیوههایی او را از محیطش بیرون بکشیم تا حدی جواب میدهد اما باز هم مساله را حل نمیکند چون آن بچه نیاز دارد که کار کند. کاری که ما کردیم در ارتباط با بچهها، روی ویژگیهای روانشناختیشان کار کردیم. تاب آوریشان را بالا بردیم، پذیرش و غزت نفسشان را بالا بردیم. واکنشی که مشخصا داریم از مردم میشنویم این است که سر چهارراهی در سعادت آباد، بچههایی که تا یکسال پیش زوری میآمدند و بدون اجازه کار میکردند، فحاشی میکردند یا آب دهان میانداختند، الآن میگویند خاله اجازه دارم که شیشه شما را پاک کنم؟ اگر اجازه بدهم انجام میدهند و پول میگیرند. این کاری است که ما میدانی داریم با بچهها انجام میدهیم و بخشی از نظر شما را تامین میکند. من مخالف کار کودکان هستم ولی من درک میکنم کودک مجبور است کار کند و در فضای کارش ورود میکنم برای اینکه کمی محیطش را تلطیف کنم و آرام آرام دنیای خودش را آنقدر که قبلا تیره بود تیره نبیند. ما نطفه آفتابگردان را با این روش بستیم. یک روزی در یک جمعی نشسته بودیم با بچههای داوطلب طوفان فکری داشتیم، گفتیم بیایم رویا بسازیم که آفتابگردان را چه میبینیم؟ و بنظر ما آفتابگردان برند ملی کودکان کار است. مال کسی هم نیست جز بچهها. یعنی زیر بلیط کسی نیست جز کودک کار. آن موقع به یک جمع بندی رسیدیم و آن این بود که بچههای کار رویا بسازند و رویا داشته باشند و پای تحقق رویاهایشان بایستند. یعنی ما ایستادیم که آن کودک رویا داشته باشد و پای رویا داشتنش بایستد. این از کجا آمد؟ ما رفتیم با بچهها حرف زدیم و یک فیلمهای کوتاه ازشان گرفتیم. ازشان میپرسیدیم آرزو داری؟ آرزوی تو چیست؟ رویایی داری؟ رویای تو چیست؟ خیلی از این بچهها کلمه رویا و آرزو را نمیشناختند! اصلا معنیش را نمیدانستند. فکر میکردند آرزو یعنی خدا؟ چه برسد که تصویری داشته باشد. الان بعد از یکسال و نیم کار، بعضی از بچههای ما چندین دقیقه و حتی یک ساعت مینشینند و راجع به اینکه کی دانشگاه بروند؟ کدام دانشگاه؟ مدرسه بسازند برای بچههای کار، کنار مدرسه هم خوابگاه داشته باشد برای غریبهای که جا ندارند. کنار آن پانسیون یا خوابگاه، دانشگاه بسازد که بچههایی که دارند کار میکنند دانشگاهشان را هم بروند. این همان کودکی است که تا یکسال و نیم پیش معنی آرزو و رویا را نمیدانست. رویای این بچه را به همین سادگی میتواند تغییر داد. همه تلاش ما این بوده که تصویر این کودکان را نسبت به خودش و به جامعه تغییر بدهیم. در چنین حالتی، این بچه احتمال بزهکار شدنش در بزرگسالی خیلی پایینتر از اون حالتی است که ما مسئولیت اجتماعیمان را انجام ندهیم و ولش کنیم به حال خودش.