ترمیم به جای مجازات
عصر روز چهارشنبه 30 فروردین نشستی با عنوان « رویکرد عدالت ترمیمی به خشونت در مدارس» در دانشگاه تربیت مدرس و با حضورصاحبنظران داخلی و خارجی این حوزه برگزار شد.
نخستین سخنران این جلسه دکتر محمد فرجیها مدیر گروه حقوق جزا و جرمشناسی دانشگاه تربیت مدرس بود. او با بیان اینکه این نشست ادامه نشستی با همین موضوع در اردیبهشت سال گذشته است، گفت: «عدالت ترمیمی به معنای بازگرداندن مجرم به حالت پیش از جرم است. یعنی به جای مجازات مجرم سعی دارد فرد را به حالت قبل از جرم برگرداند و ترمیم کند». او با اشاره به آمارهایی در این زمینه ادامه داد: «نتایج ارزیابی در کشورهای توسعهیافته نشان میدهد که هزینههای گزاف آنها در کشف جرم و مجازات مجرم تأثیر چندانی برای از بین بردن عمل مجرمانه نداشته است و همین امر باعث شد که آنان شیوههای ترمیمی را در دستور کار خود قرار دهند. عدالت ترمیمی تلاش میکند با درکی جامعهشناسانه از اتفاقات رخ داده آن را به عنوان یک مسئله اجتماعی و نه یک تخلف مطرح کند و بر اساس آن راه حل مناسب را پیشنهاد دهد. بررسیها نشان داده است که رویکردهای ترمیمی در عین اینکه بسیار متساهلانهتر است، به مراتب نتایج بهتر و بیشتری در پی دارد». فرجیها در ادامه به اشاره به ویژگیهای فرهنگی و دینی در کشور ما گفت: «اهمیت این موضوع در کشور ما به این علت است که ما ساز و کارهای زیادی همچون بخشش، رحمت، توبه و در کل مکانیزمهای ترمیمی فراوانی در فرهنگ و دین خویش داریم؛ و به قول یکی از اندیشمندان کودکانی که در فضای بخشش بزرگ میشوند کمتر دچار لغزش میشوند.»
سخنران بعدی این نشست، دکتر زهرا بازرگان؛ استاد بازنشسته دانشگاه تهران و فارغالتحصیل رشته روانشناسی علوم تربیتی از دانشگاه بروکسل بود. او در ابتدای سخنانش گفت: « از زمان تأسیس اولین مدارس، که یک سری کودکان با تفاوتهای مختلف کنار هم جمع میشدند، خشونت همواره وجود داشته است. اما در چند سال اخیر، میانگین سنی خشونت در مدارس پایین آمده و حتی به مقاطع ابتدایی نیز رسیده است. بررسیها نشان میدهد در مکانهایی که کنترل مستقیم وجود ندارد این خشونتها بیشتر میباشند؛ مانند زنگ تفریح، سرویس مدارس، راهروهای مدارس و ... . او در ادامه دو نوع خشونت را در این گونه مکانها برشمرد: «نخست، خشونت دانشآموزان نسبت به یکدیگر( که بر دو نوع کلامی و بدنی است) و دوم، خشونت بزرگسالان که در واکنش به خشونتهای کودکان انجام میگیرد؛(مانند تنبیه بدنی، اخراج از کلاس و انواع دیگر خشونتهای کلامی و بدنی). بازرگان با اشاره به واکنش مدارس نسبت به رفتار خشونتآمیز دانشآموزان نسبت به هم، انواعی از این واکنشها را برشمارد. از جمله: اعمال قدرت و خشونت بیشتر بزرگسالان، یعنی استفاده از نظام تشویق و تنبیه، تذکر، سرزنش، جریمه، احضار والدین، تنبیه، تعلیق و ... . اما آنچه مشخص است این است که هیچ حمایت سیستماتیکی وجود ندارد و در مدارس تنها به وجود مشاورههایی اکتفا شده است که آن هم از سوی دانشآموزان چندان مورد استقبال قرار نمیگیرند.
او در ادامه بحث مربوط به رویکردهای ترمیمی را بیشتر تشریح کرد و به انواع نتایج و پیامدهای فیزیکی و روانی این خشونتها در مدارس پرداخت. همچنین در خصوص دیدگاههای جدید حل تعارض و مسائل میانفردی دانشآموزان، مباحثی را مطرح کرد مبنی بر اینکه: «با وجود اینکه تعارض جزء لاینفک همه ما است، ولی باید این تعارضها مدیریت بشود تا در این تعارضها در جهت مثبت عمل کنند. او همچنین برخی رویکردهای جدید مقابله با ختلالات و مسائل رفتاری دانشآموزان را عنوان کرد. از جمله: - میانجیگری(Meditation) –زنگ دایره (Circle Time) – تعیین خط مشی و سیاست کلی رفتاری در مدرسه – ارائه خدمات حمایتی در مدارس و آموزش متقابل(روشهایی که در مدرسه میتواند برای کودکانی که دچار ضعف هستند از دانشآموزان مقاطع بالاتر در جهت تقویت این کودکان بهره گرفته شود).
این استاد بازنشسته دانشگاه تهران در ادامه نمونههایی از این نوع برخوردها را در کشورهای مختلف ااشاره کرد. او گفت در فنلاند از شیوه مقابله با قلدری در مدرسه با ایجاد مسئولیت در دانشآموزان تماشاگر)، درآرژانتین شیوه مدیریت تعارض در مدرسه با میانجیگری همتایان- میانجیگری بزرگسالان و در انگلستان از تعیین خط مشی و سیاست رفتاری در مدرسه استفاده میشود. او افزود در کانادا از طرح سفیران صلح و دوستی در استرالیا با ستفاده از ادبیات کودکان برای پیشگیری رفتار نامطلوب و کنترل فرهنگ صلح و در آلمان با موزش ارزشها در مدارس از طریق ایجاد وحدت برای مقابله با خشونت استفاده می شود.به گفته او در فرانسه هم از آموزش با همزیستن یعنی رویکرد بهبود کیفیت ارتباطات بین دانشآموزان مهاجر و بومی و استفاده می شود و رویکرد موزشی در ایران هم زنگ دایره و آموزش متقابل است.
بازرگان در پایان رویکردهای عمده پیشگیری از خشونت در مدارس را در پنج محور جمعبندی کرد: 1-مداخله در مدرسه که یک فضای پذیرنده باشد و دانشآموزان احساس تعلق کنند و ضمنا صرفا محیطی آموزشی نباشد و شادی بخش نیز باشد 2- آگاهی بخشی به اولیا، معلمان و کارکنان مدارس 3- آموزش دانشآموزان و جلب همکاری آنان 4- فراهم کردن فرصتهایی برای تمرین و به کارگیری آموختههای دانشآموزان در زمینههای فوق 5- جلب مشارکت و همکاری سازمانها.
از نظر او، بهترین مکان یادگیری با هم زیستن، مدرسه است. همچنین بزرگترین مقام و شخصیتی که می تواند به حل مسائل دانشآموزان و کودکان کمک کند، مدیران مدارس هستند زیرا در بسیاری از مواقع مدارس تنها پناهگاه دانشآموزان است.
پس از پایان سخنان دکتر بازرگان چندنفر از دانشجویان دکتری به ارائه نظرات، تجربیات و پژوهشهای خود در این زمینه پرداختند.
سخنران پایانی این نشست پروفسور والری بریثویت، استاد دانشگاه ملی استرالیا و جرمشناس و پژوهشگر فعال در حوزه میانجیگری و فرایندهای ترمیمی در مدارس بود. وی با اشاره به اینکه تحقیقات در زمینه مدارس را از 20 سال پیش با گروهی از همدورههای خویش در دانشگاه خود شروع کرده است گفت که هر سه نفر آنها از ابتدا از طریق روش های فرهنگ های ترمیمی عمل کردند. به گفته او، شیوه تحقیقات آنها به این شکل بوده که آنها از خود والدین ، مدیران و مسئولان مدارس و از طریق Self-Report یا همان گزارش از خود، مدیران و مسئولان را به طور مستقیم در وضعیت دانشآموزان درگیر می کردند. شیوه اصلی آنها، استفاده از ابزار جایگزینی شرم است. به طوری که از دانشآموزان سئوال می شد که اگر که شما نسبت به یک دانشآموز دیگر قلدری کنید و معلم از شما بخواهد که 10 تا حس خود را بیان کنید چه خواهید گفت؟ از آنها 10 عنوان سوال در قالب احساس پرسیده می شود: وقتی قلدری کردی احساس شرم کردی و یا بایستی احساس شرم می کردی؟ به عبارتی ما دانشآموزان را در جایگاه قلدری قرار داده و احساسات او را از او می پرسیم. وی افزود که این تحقیق در کانادا، استرالیا و بنگلادش انجام شده است. وی به نقش فرهنگ ها و ارزش ها در تصویر و یا شکل گیری قلدری اشاره کرد و با بیان اینکه برخی جوامع سمت و سویی بیشتر نسبت به تعامل دارند، گفت قطعا دانشآموزان نیز از فرهنگ خویش تبعیت می کنند . عامل دیگر در تشدید خشونت و یا شرم، فرهنگ خود مدارس است که بایستی مدارس در تشویق دانشآموزان به فرهنگ و ارزش تعامل تلاش کنند. همچنین وجود یک محیط امن در مدارس نیز می تواند حدت و شدت قلدری در مدارس را کنترل کند. وی اشاره می کند که ممکن است دانشآموزان نسبت به قوانین وضعی مدیران بی تفاوت باشند ولی در هر حال ما به عنوان مدیران و مسئولان دانشآموزی تلاش کنیم آن ارزش ها را به دانشآموزان بقبولانیم. عامل سوم دیگر در تشدید و یا کاهش رفتار قلدری در مدارس از نظر او، فرهنگ خانواده است. اینکه هر دانشآموزی در چه نوع تربیت خانوادگی پرورش یافته است. وی با اشاره به اهمیت نقش خانواده در تقویت روحیه بخشش و همکاری در بین دانشآموزان، اشاره می کند که خانواده ها می توانند از طریق همدلی و همدردی و نزدیکی با فرزندان خویش، این روحیه را به آنها تلقین کنند که بزرگتر ها همیشه می بخشند. و این عامل می تواند نقش جدی در تعدیل رفتار دانشآموزان داشته باشد. عامل مهم دیگر رفتار و دید خود دانشآموزان نسبت به یکدیگر و احساس تعلق نسبت به مدرسه است. به عبارتی دانشآموزان در برخورد با یکدیگر و بازیهای مدرسهای بیشتر اوقات به سمت تقویت روحیه رقابتی پیش می روند. در واقع دانشآموزان در جهت نشان دادن مهارتهای خویش به یکدیگر به رقابت می پردازند. در این بین خانوادهها بایستی این موضوع را به دانشآموزان تلقین کنند که برای مثال بازی های دانشآموزی فرصتی مناسب برای دوستی و تعامل بیشتر است. و در اواخر سخنان خویش و در بحث از فرهنگ ترمیمی بیان کرد که همواره نباید فرد قلدر یا آنکه گمان می رود به نوعی جرم اجتماعی دچار است را مورد اتهام قرار داد بلکه بایستی به خود مسئله به وجود آمده توجه کرد. به عبارتی قبل از متهم ساختن فرد و یا افراد مشخصی، بایستی به خود بحران توجه کرد. در نتیجه گیری از مباحث، وی از روش زنگ دایره نام برد و آن را روشی مناسب برای تعامل بین دانشآموز، والدین، و نیز مسئولان مدرسه ای دانست. از طرفی وی اظهار داشت که نباید یک طرفه صرفا فرد قلدر را مورد اتهام قرار دارد. بلکه باید این باور را به هر دو طرف دانش آموز – هم قلدر و هم فرد مظلوم – تلقین کرد که آنها یکسانند. این امر از نظر او، بایستی از طریق فرهنگ سازی خانواده ها و تعامل بیشتر آنها با دانش آموزان و مسئولان مدرسه انجام بگیرد.