ابعاد مختلف خشونت خانگی زنان علیه مردان
داتیکان: امروزه خانواده تحت تأثیر امواج مدرنیته تغییرات کمی و محتوایی را به خود دیده است. بر این اساس خانواده ایرانی نیز جدا از این تغییرات نبوده و ساختار خانواده به خصوص روابط بین افراد درون خانواده دستخوش تغییرات اساسی گشته است و همین مسأله باعث شده شاهد اتفاقاتی در خانوادهها باشیم که شاید جدید به نظر نمیرسند ولی ابعاد پیچیدهتری به خود گرفته است. در همین خصوص باید گفت که خشونت خانگی از جمله موضوعات جدیدی است که دستخوش تغییرات گستردهای شده است. آنچه غالباً از خشونت خانگی استنباط میشود، تحت عناوینی از قبیل: همسرآزاري، خشونت خانوادگی، خشونت، زن آزاري، زناشویی و شریک آزاري تعریف شده است. در پژوهشهایی که امروزه در ارتباط با مسئله خشونتهاي خانگی علیه زنان یا کودکان صورت میگیرد، این اعتقاد نسبتاً رایج گشته که مصادیق خشونتهاي خانگی فراتر از آزار و اذیت فیزیکی میباشد و خشونت میتواند در اشکال غیر فیزیکی و پنهانتر هم اعمال گردد. با وجود این، پارهاي از پژوهشگران به صرف اینکه در یافتههاي خود، شایع بودن خشونت فیزیکی زنان علیه شوهرانشان به ویژه در مقایسه با خشونت فیزیکی علیه زنان مشاهده نشده و بدون بررسی دقیق دیگر اشکال خشونت کلامی، روانی، اجتماعی، مالی، حقوقی و جنسی، مسئلهي خشونت خانگی علیه مردان را کم اهمیت شمرده و از آن غفلت نمودهاند و یا برخی این دیدگاه را مطرح نمودهاند که میتوان خشونت زنان علیه مردان را صرفاً خشونتی واکنشی، تدافعی و یا خشونت براي بقا تلقی نمود.
بنابراین و آنچه مسلم است، امروزه خشونت خانگی زنان علیه مردان وجود دارد و این خشونت ابعاد مختلفی را نیز شامل میشود که بعضاً ممکن است واکنش مرد نسبت به آن دور از انتظار باشد. نمونه بارز آن را میتوان در ماجرای قتل «میترا استاد» همسر محمدعلی نجفی مشاهده کرد. از همان ابتدای انتشار این خبر در رسانهها، فرزند مقتوله در گفتگو با یکی از خبرگزاریها اعلام کرده بود که نجفی چندین بار مادرش را کتک زده و حتی دست وی نیز به واسطه برخورد فیزیکی نجفی با او آسیب دیده است. این در حالی است که شهردار سابق تهران در نخستین مصاحبهای که با حضور گسترده خبرنگاران در جلسه بازپرسی داشت، در پاسخ به سؤال خبرنگار که گفته بود، پسر مقتوله مدعی است که شما بارها مادرش را کتک میزدید اظهار داشت که همسرش بارها وی را کتک زده است. به فرض درست بودن ادعای نجفی، اگر مردانی که قربانی خشونت خانگی هستند، بدون توجه به کلیشههای جنسیتی، میتوانستند از طریق مراجع قضایی و یا مددکاران اجتماعی مشکل خود را پیگیری کنند، چه بسا از وقوع جرایمی نظیر آنچه در این پرونده رخ داد، جلوگیری میشد
با این مقدمه باید گفت که بر اساس جامعهشناسی جنایی در حقوق جزا، چگونگی خشونت علیه مردان در جامعه به چند دسته تقسیم میشود که عبارتنداز:
خشونت جسمی: بدون تردید سن زنان، رسیدن به سن بلوغ و عارضههای دورههای پس از آن، از عمده دلایل خشونت جسمی بر علیه مردان است، خشونت جسمی که خود سیلی زدن، هل دادن و کتک زدن مرد را شامل میگردد.
خشونت اقتصادی: این خشونت بیشتر در بین خشونتهای خانگی شایع است، مانند زمانی که زنان اقدام به شکستن وسایل منزل متعلق به شوهر خود مینمایند و هم چنین سایر خشونتها که تحت عنوان جرایم بر علیه مردان است: مانند سرقت.
خشونت روانی: خشونت کلامی زنان تنها حربه روانی زنان است، چرا که زنان از منظر تاثیر کلامی قویتر از مردان هستند. این نوع خشونت بدترین پیامد را برای مردان به همراه میآورد. مقایسه همسر با سایرین، توهین، فحاشی، بزرگ نمایی مسائل جزئی، عدم اجازه معاشرت شوهر با دوستان و خانواده خود، تخریب شخصیت، تهدید شوهر به گرفتن مهریه، هرچند که (صداق) حق زوجه محسوب میشود اما درخواست آن در سالهای اولیه ازدواج نمونه بارز خشونت زن بر علیه مرد محسوب میشود.
خشونت جسمی و خشونت روانی: این نوع از خشونت دارای هر دو اثر جسمی و روانی است، عدم همبستر شدن با مرد، بیمهری و بیتوجهی در رفتار زن نسبت به مرد، خیانت به همسر (رابطه نامشروع یا زنا)، فحاشی، قذف، چک کردن حریم خصوصی همسر از جمله تلفن همراه، نامه، ایمیل، سلب قدرت از مرد، که این موارد خود میتواند مرد را به سوی ارتکاب جرایم سوق دهد.
خشونت قانونی: این خشونت در معنای خاص خشونت زن بر علیه مرد محسوب میشود، نظام اجتماعی و قوانین خاص در حوزه خانواده بیشتر در جهت حمایت از مردان وضع گردیده است ، مانند به اجرا گذاشتن مهریه زن و تصاحب اموال شوهر که نمونه بارز این نوع از خشونت است .
یک کارشناس ارشد جزا و جرمشناسی با بیان اینکه خشونت علیه مردان در معنای عام آن یک خشونت نامرئی محسوب میشود، گفت: هر یک از خشونتهای یاد شده میتواند در سایر دستههای مربوط به خشونت جای بگیرد، فاصله بین هدف و وسیله در نظام اجتماعی علت ساختار خشونت در بین افراد است، زمانی که منابع مورد نیاز برای حداقل امکانات زندگی فراهم نباشد واکنشها به همراه خشم خواهد بود، که این خشونت در زنان شایعتر از مردان است، اما این مساله بر علیه مردان به دلیل جایگاه خاص اجتماعی آنها مسکوت میماند.
در خشونت اصیل زن مرتکب عملی میشود بدون آنکه تحریک از ناحیه مرد صورت پذیرفته باشد، مانند زمانی که زن در یک محیط نابسامان خانوادگی رشد نموده باشد، زنانی که متارکه کرده باشند و اقدام به فحاشی بر علیه شوهر نمایند، زیرا این نوع از رفتار در وجود زنان نهادینه شده است، پس بدیهی است که چنین رفتاری برای شخص او عادی محسوب شود. اما خشونت در زمان پاسخ در زمانی صورت میپذیرد که تحریک از ناحیه خود همسر صورت پذیرفته است، مانند کتک زدن زن و نشان دادن رفتار متقابل آن به مرد.
در مجموع میتوان گفت که خشونت خانگی با طرح مسألهي خشونت علیه مردان ابعاد تازهتري پیدا کرده است. هر چند نمیتوان منکر خشونت بالاي مردان علیه زنان شد اما به نظر میرسد امکان نادیده گرفتن خشونت جدی زنان علیه مردان نیز در شرایط کنونی وجود ندارد. چرا که هرچند زنان خود قربانی خشونت از طرف مردان هستند اما قدرتیابی زنان در جامعهي معاصر، آنها را از حالت انفعالی خارج کرده تا جایی که به هر دلیل آنها نیز علیه مردان خشونت اعمال میکنند. در عین حال این بدان معنا نخواهد بود که حضور زنان در حوزههاي مختلف به معنی خشونتورزي آنان نسبت به مردان خواهد بود؛ چرا که زنان داراي منزلت اجتماعی بالاتر خشونت کمتري نسبت به مردانشان روا میکنند و یا حتی خود نیز کمتر توسط مردان آسیب میبینند.