خاطرات دفترخانه (قسمت سوم): دوراهی اعتماد
پرویز رضائی
جوان: همسرم میخواهد مهریه اش را ببخشد.
من: مهریه چقدره
جوان: ۳۶۰ سکه بهار آزادی
من: تاریخ عقدتان کیه
چوان: سه ماهی میشه!
من: خوب بهتر نبود همان زمان عقد مهریه را کمتر مینوشتید؟
چوان: نمیشد آخه جریان داره چند ماه قبل توافقات مان را تو جلسه بله برون مکتوب کردیم و بعد هم صیغه عقد موقت جاری شد چند ماه دوران نامزدی طول کشید تا بر مبنای همان توافقات عقد دائم خواندیم.
من: خب حالا به چه دلیل به همان قرار و مدار نمیخواهید پای بند باشید و خانم میخاد مهریه اش را ابراء کنه.
جوان: راستش بعد از صیغه موقت بود که متوجه شدم خانمم قبلا با شخص دیگری ارتباط جنسی داشته … قرار گذاشتیم من موضوع رو برملا نکنم اون هم مهریه اش را ببخشه!
من: خب فکر میکنی اگر این خانم طلبش را به تو ببخشید بعد از این میتوانی بی خیال قضیه باشی و همه چی را فراموش کنی؟ البته این قضیه را هم نمیتوان نادیده گرفت که هر انسانی ممکنه که مرتکب اشتباهی بشه و بعد هم از اشتباهش برگرده. اگر واقعا خطایی مرتکب شده و حالا هم از گذشته اش پشیمان شده بهتر نیست تو هم فراموش کنی؟
جوان: نه فکر نمیکنم چون بعد از آن قضیه هم چند بار رفتارش را زیر نظر داشتم، رفیق بازه. چند بار هم دیدم سیکار میکشید اما وقتی راجع سیگار کشیدنش پرسیدم انکار کرد!
من: ای بابا یعنی هنوز زندگی مشترکتان را شروع نکردید؟
جوان: نه قراره تا یکی دو ماه آینده مراسم داشته باشیم.
راستش همان اول ماجرا وقتی جوان گفت که دو سه ماه بیشتر نیست عقد رسمی کردند، میخواستم عذرش را بخواهم، اما وقتی دقیقا حرفهایش را شنیدم به نظرم رسید برای این جوان که فریب دختری را خورده که از حداقل صداقت در بیان واقعیت قبل از ازدواج برخوردار نبوده و معنای وفاداری را نمی فهمه و امروز هم مسیرش رو عوض نکرده و معلوم نیست فردا با این اهرمی که در اختیار داره چه بلایی میخاد بر سر این جوان بیاره شاید این کوچکترین خدمتی باشه که بتوانم انجام بدهم. در هر حال تا شنیدن صحبتهای همسر این مرد جوان منتظر میمانم.